چپ های جوان و اصلاح طلبان پست مدرن چگونه دچار دگردیسی شدند؟
نوشته شده توسط : محفوظ
فریدون حاجی پور- جریان چپ، نواندیشان و دگراندیشان؛ سه ضلع مثلث رفرمیستی در ایران، تجمیع تلاش هایشان در 20 سال گذشته را به شکل سیستماتیک در یک مرکز شکل دادند. «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری»، بی گمان مرکزی بود که در دو مقطع، محل ظهور و بروز دیدگاه هایی شد که مبنایش دو جنبش بود و دو تلاش سازمان یافته.
هر دوی این تلاش ها در ابتدا گرچه در پوسته خود «نه» به یک فرد به عنوان مظهر یک سیاست بود اما در مغز و بطن خود، «نه» به ساختار موجود بود و تلاش برای تغییر بنیادین آن. مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، زمانی در هیأت پاتوق چپ های جوان درآمد که امضای هاشمی رفسنجانی پای حکم موسوی خوئینی ها جان گرفت و وی به عنوان پدر معنوی چپ های جوان، راهی ساختمانی در خیابان خارک شد.
چپ های جوانی که بنا به سیاست و تدبیرهای رئیس جمهور وقت برای یک اتاق فکر بنا بود در حاشیه بوده و تنها روزگار سپری کنند، خیلی زود به تکاپو افتادند و درحالی که در انبان و پیشینه سیاسی خود، تسخیر سفارت امریکا به عنوان مظهر امپریالیسم را ثبت کرده بودند، سریع جابجایی در نظام ارزشی اندیشه خود را رقم زدند، با لیبرال هایی که زمانی آنان را ستون پنجم می خواندند به بحثهای معرفت شناختی و فلسفی پرداختند و با اساتید دانشگاهی خود همچون بشیریه به پروژه های مشترک رسیدند. علوم ترجمه ای سخت جان گرفت، دیدگاه های پست استوراکتورالیسم، پست مارکسیسم، فمینیسم و انواع مکاتب غربی تحت عنوان علم ترویج شد.
اندیشه های لیبرالی هابرماس و وبر در اذهانشان رسوخ کرد و آن سوپرانقلابی های دهه 60 نه تدریجا که شاید با اندکی اغماض دفعتاً در آن سوی رادیکالیسم یعنی لیبرالیسم به صف ایستادند. این جوانان بی تردید هرچه بیشتر خواندند، بیشتر فاصله خود با مواضع اصولی نظام و سپهر گفتمانی حضرت امام را رقم می زدند. روزگاری شد که حتی حلقه های بیرونی نیز برای خود قرین و همنشین ساختند.
«کیان» و «سلام » شکل گرفتند و دوستان مسئول آنان در مناصب مختلف ازجمله اعضای سابق جنبش دانشجویی، افرادی از نیروهای وزارت ارشاد، وزارت اطلاعات و افراد ملی ـ مذهبی به حلقه های آنان پیوسته و فربگی آنان رو به زایش افکار جدیدی گذاشت. عبدالکریم سروش از سویی و حسین بشیریه از جانب دیگر خطی را ترسیم کردند که از قبض و بسط شریعت شروع و تا توسعه سیاسی ادامه یافت. مفاهیم وارداتی از سوی سروش، با اشعاری از مولوی و غزالی رنگ و لعاب می یافت و از سوی بشیریه لیبرالیسم به عنوان مکتبی گریز ناپذیر توصیه می شد. این فرآیند گرچه خروجی هایش بعدها به عنوان پیشنهادات به رئیس جمهور وقت با بایکوت مواجه شد و به استعفاهایی در این مرکز انجامید اما در پروسه انتخابات دوم خرداد وقتی ظهور یافت منجر به تشکیل اصلاح طلبان شد و دولتی در طول هشت سال حاکمیت خود، با بروز عینی و عملی انواع دگردیسی های فکری چپ های جوانی که خود اینک در قامت یک مدیر و یک مسئول درآمده بودند، مواجه شد.
در حقیقت می توان گفت، جریان چپ در دوره اول حضور خود در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری با تمام وجود به لیبرالیسم شانه زد و در دوران حاکمیت خود از طرح فتح سنگر به سنگر گرفته تا نظریه فشار از پایین، چانه زنی در بالا، حاکمیت را مورد تعرض های بی شماری قرار داد. به گونه ای که در تدقیق برخی تلاش های فکری خطوطی همچون تلاش برای تکثر گرایی افسارگسیخته، یگانه انگاری ریشه مشروعیت و مقبولیت، نگرش لیبرالیستی به پدیده مشروعیت، گرایش لیبرالیستی در تبیین ماهیت حکومت دینی، نفی ایدئولوژی درعرصه قانون گذاری و ... را همگام با کارکردهای سیاسی برای رسیدن به دمکراسی منهای روحانیت که در تأملات راهبردی حزب مشارکت با وضوح بیشتری نمود یافت، می توان شاهد بود.

مرکز تحقیقات استراتژیک در دوران دوم خرداد
مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری اما در دوران حاکمیت اصلاح طلبان فضایی دیگر داشت. گرچه در آن ایام، محمد خاتمی ترجیح داد سعید حجاریان را به عنوان مشاور امنیتی خود برگزیند اما ریاست مرکز را به چهره ای سپرد که گفته می شد خاتمی علاقه خاصی به وی دارد. محمدرضا تاجیک، رئیس این مرکز که همواره در سایه سعید حجاریان و خسرو تهرانی در نخست وزیری به فعالیت مشغول بود، دارای دکترای «تحلیل گفتمان در سیاست» از دانشگاه اسکس انگلستان است.
وی که معاونت آموزشی یکی از نهادهای امنیتی را نیز برعهده داشت، متاثر از جریان پست مدرن و اندیشه های میشل فوکو بود به نحوی که برخی از دوستانش از باب تاثیر پذیری، وی را «محمد فوکو» خطاب می کردند.
تاجیک در دوره ریاست خود اما با تکیه بر همین اندیشه پست مدرن و غور در اندیشه های چپ نو، مرکز را مکانی برای تهیه برنامه و مانیفستی قرار داد که عملیاتی شدن آن 4 سال پس از پایان حاکمیت دوم خرداد کلید خورد. وی در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی به یاری همکاران و دوستانش تحفه ای را تدارک می دید که مقصدش شاید برای یک همسایه بود در همان حوالی؛ خانه آقای نخست وزیر. بررسی آسیب ها و شکافهای اجتماعی مجموعه پژوهش ها و تحقیقاتی را شکل می داد که متنوع بود و متعدد. کتب و رساله های مراکز علمی خارجی جهت تطبیق و بومی سازی سفارش داده می شد و در کمتر از 48 ساعت راهی مرکزگردیده تا در کتابخانه ای کوچکتر، در خلوتگاه تئوریسین ها، کنج حیاط، جای بگیرد.
کتابها و رساله ها خطوط شان مشخص بود و برجسته. ازکتابهای پست مدرن گرفته تا جنبشهای کلاسیک و جدید؛ حتی نظریه هایی مربوط به آشوب ومدیریت بحران.
تخمین ها که زده می شد فرمول میگ رفت و مقصدی سیاسی می یافت. منتهایش نیز می شد تحقیقی تحت عنوان«در آستانه دوران پساسیاسی و در انتظار دومین جنبش اجتماعی فراگیر». شاه بیت این تحفه گرچه تخمین هایی بود از دهه چهارم اما تدبیرهایش در مقالات دیگری پیشنهاد شد. از قرار معلوم بنا بود این تحفه روبانش در سال 84 گشوده شود اما اقتضائات زمانه و مصلحت های وارده، بروزش را به سال 88 موکول ساخت. اما آن تخمین ها و تدبیرها چه بود؟

جانمایه های فکری در مرکز
مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری در دوم خرداد محل ظهور و بروز اندیشه هایی بود که معتقد بود، دوم خرداد حرکت و تلاشی است از جنس انقلاب و نوعی مقاومت در برابر قرائت خاصی از جامعه و مناسبات آن که در توهم جامعه دینی می سوزد و قصد اصلاح آن را دارد. نگاهی به مجموعه مقالات و پروژه هایی که دراین مرکز به تدوین و نشر رسید بیانگرچنین نگاه هایی بود:
ـ مناسبات دمکراتیک و مردم سالار یک فرآورده و تجربه تمام بشری هستند و لزوما نباید در چارچوب نظام معنایی و گفتمانی ما معروف و یا محصور شوند.
ـ نقش دین در گردونه چنین مناسباتی، یک نقش اخلاقی و هنجاری و یا یک نقش توجیهی، توضیحی، تفسیری(جاری کردن اصل اباحه) و گاه تحدیدی(آنجا که مناسبات دمکراتیک مرزهای ارزشی ـ هنجاری دینی را درمی نوردد) است.
ـ حکومت یک امر عرفی است و نه قدسی و حکومت دینی به معنای تسری دین بر همه عرصه ها و احکام نیست.
ـ ناکارآمدی نظام دینی مستقر در ایران امروز را می توان در چند سطح مورد بحث قرار داد.
ـ نظام دینی مستقر، در عرصه پراتیک اجتماعی و تدبیر منزل لنگ می زند.
ـ دوگانگی حاکمیت در سطح نظام سیاسی امروز جامعه ما، به صورت ناسازگاری بین نهادهای انتخابی(دمکراتیک) و نهادهای انتصابی(تئوکراتیک) ظاهر گردیده و اطاعت داوطلبانه از امر حکومت را کاهش داده و آن را با نافرمانی اجتماعی– سیاسی مواجه کرده است
ـ بسیاری از بحران ها و تلاطمات در جامعه امروز ما، ریشه در راس هرم جامعه دارند و ... و بی گمان وجود این نگاه در بردارنده این نکته اساسی است که توجه، اصلاح گری و تلاش برای تغییرات چه حوزه هایی را هدف و مد نظر خود قرار داده و برای تغییر در راس هرم چه مقاومت هایی را توصیه می کرده است. برای دریافت دقیق تر این نگاهها می توان به سیر تحقیقاتی اشاره داشت که معتقد بود، سپهر سیاسی – اجتماعی کشور با شکافهای متعددی روبروست که بخشی از آنها ریشه در عدم مدیریت برخی از مدیرانی داشت که خود مسئولیت داشتند اما عدم تلاش آنها برای رفع آسیبها چندان از سوی آنان جدی گرفته نمی شد.
برای گروه هایی که تلاش برای حاکم کردن مردم سالاری را بدون قید دینی دنبال می کردند، نگاه به این آسیب ها و بهره گیری از آنها امری مطلوب و خوشایند به نظر می رسید و دقیقا به همین علت بود که اینان با علم به این آسیب ها تلاش سیاسی خود برای بهره گیری از این موارد را در حکم تحلیل و نه تلاش جلوه دادند و به تئوریزه کردن خواست خود در قالب آنچه که تحلیل می خواندند، مبادرت کردند.

آسیب ها چه بودند؟
در بررسی هایی که در مرکز تحقیقات استراتژیک صورت گرفت، با اشاره به آسیب های اجتماعی ـ فرهنگی تحلیل هایی مطرح شد که در حقیقت برنامه ای بود برای یک تلاش و یک تغییر. این آسیب ها در ابتدا عبارت بودند از:
ـ فرآیند ناموزون و نارسای«درونی شدن ارزشها»
ـ جابجایی ارزشهای مسلط
ـ اختلال در فرآیند انتقال ارزشها و هنجارها
ـ اشاعه و انتشار ارزشها و هنجارهای جدید
ـ کاهش مقبولیت و مشروعیت گروههای مرجع ارزشی (هنجارآوران) و نخبگان
ـ گسترشِ شبهاتِ دینی و بروز و ظهورِ گرایشهای جدیدِ دینی
ـ چند ارزشی شدن (تکثر ارزشی) فضای عمومی جامعه
ـ ناکارآمدی/ بدکارآمدی ﻧﻬادهای فرهنگ/ارزش ساز
ـ تغییرِ سریعِ محیط فرهنگی
ـ تغییرِ سریع سنی و جنسی جامعه
ـ تغییرِ سریع الگوی مصرف
ـ شکافِ فرهنگ رسمی و غیررسمی
ـ فرهنگِ عمومی و خرده فرهنگ ها
ـ شکافِ صنعتِ فرهنگی سنتی و تقاضاهای فرهنگی مدرن
ـ تغییرات جمعیتی
ـ حضورِ فزاینده زنان در نقشهای اجتماعی و عرصه عمومی
ـ رشدِ طبقه متوسط
ـ رشدِ تعداد گروههای اجتماعی و سیاسی و ...
این آسیب ها که بی شک بخشی از آنها از اقتضائات موجود بوده، مورد توجه دست اندرکاران این مرکز قرار گرفت لیکن رهیافت های آن برای رفع و ترمیم مشخص نگردید که چرا در دستور کارقرار نگرفت و یا حداقل توجه جدی به آن نگردید.
این آسیب ها گرچه در لیست نگاههای کارشناسان جای گرفت اما از دیگر سو با توجه به آن تحلیل ها و درنگاه حداکثری تر به عنوان یک تلاش به این شکل در این مرکز به عنوان تخمین های آینده مطرح گردید.
شاید بتوان«شکاف های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی معرفتی» و... جامعه را درقالب های زیر به تصویر کشید:
1- شکاف میان سنت و مدرنیته
2- شکاف میان «روحانیت» و «روحانیت»
3- شکاف میان «دین» و «دین»
4- شکاف میان حاکمیت و مردم
5- شکاف میان دین و سپهر عمومی
6- شکاف میان خرده فرهنگها و فرهنگ مسلط
7- شکاف میان جامعه تودهای و جامعه مدنی
8- شکاف میان گفتمان انقلابی و گفتمان اصلاح
9- شکاف میان بازیگران (الیت) رسمی و حکومتی(حاکمیت دوگانه)
10- شکاف میان رهبری و طیف چپ
11- شکاف میان نظام اجتماعی و نظام سیاسی
و دقیقاً مبتنی بر همین رهیافت ها بود که در این مرکز تز«انقلاب در انقلاب» تئوریزه و تأکید شد:«ضربه های وارده بر پیکر نظام، از خود نظام تحلیل می شود، نظامی که باید تجسم عینی ارزشها و اخلاق باشد، هویت و هیبتی ضد ارزشی می یابد، نظامی که می باید تجلی قانون و قانون گرایی باشد، به نمونه بارز قانون شکنی و قانون گریزی تبدیل می شود، نخبگان مسلط که می باید نقش«پوزیسیون» را ایفا نمایند، مقبولیت ومشروعیت خود را از رهگذرمشرب اپوزیسیونیستی خود کسب می کنند، پروژه اصلاحات آن، تولید انقلاب می کند، توسعه آن به ارتجاع می گراید و تدبیرگران نظام به مثابه قسمتی از«راه حل ها»ی مشکلات جامعه خود، بلکه در قالب جزئی از «مشکل» به نقش آفرینی مشغول خواهند شد».
همانگونه که مشخص است، این تخمین ها زمانی مطرح می شود که دولت دوم اصلاحات درمیان راه خود بوده و این موارد در سال 82 طرح و انتشار یافته است. با توجه به موارد ذکر شده دربالا که در تلاش برای تغییر رأس هرم به آن اشاره شد، دقیقا می توان راز حوادث سال 88 را عریان تر یافت. از دیگر سو تدوین مطلبی دیگر در این مرکز نشان می دهد، ناجی این جریان درصدد رفع شکاف های چه گفتمانی بوده است؛گفتمانی که به عنوان ابرگفتمان از سوی یکی از کاندیداهای اصلاح طلبان ظهور و بروز یافت. این گفتمان در سال 82 اینگونه تعریف شد و نشانه هایش در آن سالها در حال هویدا شدن بود: «فضای گفتمانی امروز جامعه، هم نشانی از پوپولیسم دارد و هم ردپایی از پلورالیسم، هم اصلاحی است، هم انقلابی(اصلاح طلبی که مدام به اصول رجوع می کند)، هم مدرن است و هم سنتی، هم دمکراتیک است و هم اقتدارگرا، هم اصولگراست و هم پراگماتیست، هم نیم نگاهی به فرهنگ بومی دارد، هم نیم نگاهی به فرهنگ غیربومی و ...».
جالب توجه اینجاست که در مقاله ای دیگر در این مرکز هشداری مطرح می شود که شاید آن روزها چندان آشنا نبود اما گذر ایام فتنه راز آن را بوضوح گشود: «بسیاری از نخبگان فکری و اجرایی ما، زیستی «برزمانی» و نه«درزمانی» دارند. کماکان، خرامان خرامان طی طریق می کنند و سر هر کوچه و بازاری توقف کرده و لحظه ها را در طرح و بحث مسائل حاشیه ای گم می کنند و در انتظار بازگشت «آینده»، «حال» را نیز از دست می دهند و بسیاری از آنان، در هزار توی انگاره های خود سخت گرفتار آمده و غافل از آنند که رود زمان شتابان در حال گم شدن در افق است و از موج های سبزش جز کفی نصیب آنان نخواهد شد.» بر همین اساس مطالب فوق بیانگر توجه به شرایط اجتماعی ای بوده که در این مرکز، سخت بدان چشم دوخته شده و حتی برای آن نیز برنامه هایی تدوین گردید.

به دنبال جنبش
یکی از مقالاتی که در آن ایام در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری انتشار یافت، مقاله ای بود به نام «در آستانه دوران پساسیاسی و در انتظار دومین جنبش اجتماعی فراگیر» که در آن اشاره شده بود که شبکه های اجتماعی دیگری در جامعه فعال بوده و مردم برای کنش اجتماعی خود، قالبهای موجود را فاقد اعتبار، اعتماد، تنگ و بی فایده تلقی می کنند و باید در انتظار تحولات مهمی در قالب یک جنبش اجتماعی «واقعی» و فراگیر بود. در این نوشته با اشاره به نظریه جنبش اجتماعی «تورن» و «هابرماس» که هر دو از پیش زمینه فکری چپ برخوردار بودند، عناصری از نظریه آنان به اضافه دیدگاه های نویسنده جمع شده و نظریه مخروطی به عنوان یک مدل مطرح شده بود.


عناصر وام گرفته شده
در این مقاله ضمن بررسی نظریه تورن، عنصر «بیگانگی با حاکمیت» مورد توجه قرار گرفته و شرایط جامعه ایران با آن تحلیل شده است. در این وام گرفتگی آمده است: «یک فرد وقتی دچاربیگانگی می شود که ملاک ارزیابی نوع رابطه او با گرایشات فرهنگی – اجتماعی جامعه(سالم بودن، کج رو بودن و ... ) دیدگاه یک طبقه حاکم باشد و آن طبقه است که با گرایش به حفظ سلطه خود، افراد را سازگار یا ناسازگار با الگوهای فرهنگی و اجتماعی تشخیص می دهد. افراد وقتی در برابر این بیگانگی می ایستند، آن گاه زمان شروع ستیزه های اجتماعی جدید فرا می رسد. این ستیزه ها آن گونه آغاز می شوند که افراد (حاشیهای یا بیرونی ها) از وابستگی خود(مشارکت وابسته) آگاه شده و از پذیرش نقش انتسابی توسط جامعه سرباز می زنند و بر خود تعیین کنندگی شان در انجام کنش متمرکز می شوند.
تأکید به این مفهوم درنظریه تورن درحقیقت القای این مساله است که:
1 ـ راس هرم جامعه زیست و مدیریتی توتالیتر دارد 2 ـ مردم سالار نبوده 3 ـ ملت در سودای تقابل با نظام می باشند 4 ـ نظام با تنظیم مناسبات اجتماعی و دست کاری آن به دنبال تنها حفظ خود می باشد. این برداشت و تخمین از وضعیت جامعه ایرانی درحقیقت عنصری است که در تز آینده اعتقاد به بیگانگی و ستیز مردمی با حکومت بود. اما وام گرفتگی از نظریه هابرماس نیز که بر اساس دو عنصر «نظام» و «زیست جهانی » استوار گردید بطور ضمنی بر این باور بود که ایدئولوژی موجود در حاکمیت سبب جدایی از زیست جهانی شده است. بر همین اساس نویسنده این مقاله که در حقیقت دیدگاههای مسئولین مرکز تحقیقات استراتژیک را دنبال می کرده است با استفاده از این نظریات وارداتی، برای ایران امروز، مدل «جامعه مخروطی» را تعریف کرد.


مدل جامعه مخروطی
در مدل جامعه مخروطی که در این مرکز تعریف شد، آمده است: «از یک طرف ساخت جامعه بگونه ای اعمال می شود که سلسله مراتب از بالا به پایین به طور کامل به وجود آید و از طرف دیگر این سلسله مراتب برتمام شوون زندگی اشراف داشته باشد. بر این اساس، آن چه بیش از همه واجد اهمیت است، چیرگی راس مخروط اجتماعی بر روند تغییر اجتماعی است». با توجه به این تعریف، کاملا مشخص است که نگاه این جریان به جمهوری اسلامی چه بوده و این نظام براساس الگوهای وارداتی به چه نظام دیکتاتورگونهای تشبیه شده است. اما تأسفبارتر این که چیرگی بر روند تغییر اجتماعی در این مدل با دو توهم عجین و تعریف میشود. اولی توهم جامعه دینی در جامعه است که به باور نویسنده دین، الگوها، هنجارها و ارزشها همسو با راس جامعه مخروطی است. در حقیقت در این تعریف نظام صرفا در یک راس تعریف شده و دیکتاتوری دینی تعریف و القاء میشود.
توهم دوم اما توهم «دولت رفاه» است که در تعریف این جریان اینگونه است که نظام بر این باور است که تمام ملزومات حیاتی، اساسی و حقه شهروندان تأمین گشته و خواهد شد. به عبارت دیگر در این تعریف نظام به دنیای وانموده روی آورده و هستها را نیست کرده و نیستها را هست می کند و ناکارآمدی خود را با فریب مواجه می سازد.

زمزمه های جنبش
همانطور که گفته شد، با ترسیم مدل نظام اسلامی به مدل مخروطی در مرکز تحقیقات استراتژیک، این باور در این مرکز شکل گرفت که «این خود جامعه مخروطی است که با هر گامی که به پیش بر می دارد، قدمی به پایان خود نزدیک می شود. در همین حال کنش جمعی ای که دراین جامعه رخ داده است، نشان می دهد، بطن جامعه از مدل مخروطی اجتماعی عبور کرده و به نظر می رسد شکل پساسیاسی یافته است».
در حقیقت این نگاه به حاکمیت و توجه دادن اذهان به دوران پساسیاسی بدین منظور شکل گرفت که ستیزه های اجتماعی در راه بوده و قرار است قدرت اجتماعی در برابر قدرت سیاسی قرار گیرد. این نکته چنین در مرکز تحقیقات طرح گردید که ملت پیش از 2 خرداد دارای یک سلسله مقاومت هایی در برابر خواست های راس جامعه مخروطی(سران حاکمیت) بود یعنی یک سلسله کنشهای جمعی وجود داشت اما این کنش در مقطع دوم خرداد بروز یافت. در یکی از مقالات این مرکز این باور اینگونه مطرح شد: «در واقع چالش سمبلیک و غیر سمبلیک مردم در قالب شبکه های ناپیدای اجتماعی پیش از این تاریخ وجود داشت و ناخرسندی های چندی بروز یافته بود، اما در این روز و طی پروسه پیشا انتخاباتی، یک هویت جمعی طردکننده وضعیت موجود به وجود آمده بود و در درون شبکه ها به بحث گذارده شده بود. در واقع درست همزمان با شروع تحقق تصور جامعه مخروطی(که به طور فرضی می توان سالهای پایانی دهه 60 را مبدا آن به شمار آورد)، کانونهای مقاوم نیز در حال شکل گیری بود».
با توجه به این نکته و بر اساس آسیبهای اجتماعی موجود در این مرکز تصریح شد: «هویت جمعی جوانان دگرخواه، هویت جمعی معطوف به سبک های جدید زندگی، هویت جمعی سیاسی، هویت جمعی سیاسی خارج از کشور و ... شرایط ایجاد یک جنبش فراگیر اجتماعی را فراهم می سازد». در این میان اما یک تأکید اصلی در این مرکز نشان می دهد، اعتراضی در مجموعه اصلاح طلبان وجود داشته که از یک اختلاف دیدگاه پرده برمی دارد. اختلافی که سرانجام به نفع تصمیم گیرندگان در مرکز تمام شده و در انتخابات رگه های آن تحت عنوان جنبش سبز نمایان شد. اما این اختلاف چه بود؟
اختلاف مزبور این بود که پاره ای از اصلاح طلبان معتقد بودند، آن چه در دوم خرداد رخ داده، حاصل کنش اجتماعی نخبه گرایانه بوده لذا مردم تنها درحد یک تماشاچی باید حضور داشته باشند اما طیف مرکز بر این باور بود که با تقلیل جنبش اجتماعی مردم به جنبش اصلاحات، کانونهای مقاومت عملا به حاشیه رانده شده است.
شاید دقیقا به همین علت بود که این مرکز برای ایجاد جنبش بطور صریح به مراجعه اصلاح طلبان به هویت جمعی (کنشگران اجتماعی از هر طیف و صنفی) تأکید و تصریح کرد: «نه مخالفان جنبش مردمی در فکر عقب نشینی هستند نه کسانی که خود را رهبران جنبش مردمی به حساب میآورند، تدبیری برای پیشبرد امور دارند. کابوس آشوب چنان در ذهن این رهبران جا خوش کرده است که از هرگونه مراجعه به هویت جمعی خود بیمناکند.»
و اینگونه شد که پی گیری ایجاد جنبش در مرکز تحقیقات استراتژیک دنبال شد و این تز در اعماق تلاش های آنان جای گرفت: «تنها از رهگذر استقرار بنیان های خود در ریزبدنه های جامعه و بسیج کانون های متعدد قدرت و مقاومت است که می توان به پیروزی امید داشت».

استراتژی های اپوزیسیون گونه در ذات جنبش ادعایی
با توجه به موارد گفته شده در بالا، تزی به عنوان استراتژی های اپوزیسیون، در قالب یک مقاله انتشار یافت که با توجه به گفتمان بیان شده در انتخابات 88 می توان گفت، این استراتژی ها به عنوان یک راهنمای عمل کاملا مورد استفاده خود گردآورندگان این مقاله (که خود از مشاوران یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری بودند) قرار گرفت.
به باور تنظیم کنندگان این مقاله در سالهای میانی دهه 80 شکاف میان بازیگران اصلی در عرصه سیاست (تضادهای درونی هیئت حاکمه) تشدید شده و بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز تشدید خواهد شد و هر دوجناح نظام در تدبیر امور جامعه به وضعیت «پات»(مسلوب الاختیارشدن) خواهند رسید. درحقیقت آن چه در این میان به عنوان یک نکته پنهان شده بود، در حقیقت پات شدن حاکمیت بود و این جریان با توجه به آسیب های اجتماعی و با استناد به برخی روش های خود سعی داشت نظام را در وضعیت پات قرار دهد.
نگاهی به استراتژی های گفته شده و نیزتطبیق آن با برنامه های اصلاح طلبان در انتخابات 88 بوضوح نشان دهنده آن است که این جریان از آسیب های اجتماعی سوءاستفاده کرده و آن را تبدیل به پروژه ای سیاسی نمود؛ پروژه ای که گویا قرار بود همچون مرکز تحقیقات استراتژیک دوران موسوی خوئینی ها آغازگر راهی دیگر شود. این استراتژی ها عبارت بودند از:
1- استراتژی واسازی یا ساخت شکنی گفتمان مسلط
به معنای تهی کردن گفتمان از معانی و محتوای مستقر آن و تزئین آن به محتوایی دگرگون. گرچه در راهبرد اولیه برای اپوزیسیون مطرح گردید که آنان برای درافتادن با انقلاب باید طی یک شالوده شکنی گفتمان مسلط را استحاله کرده و خود و گفتمانشان به جای آن بنشینند، اما در ایام انتخابات و حوادث بعد ازآن دیده شد تا چه میزان عناصرو دقایق گفتمان نظام و انقلاب به چالش کشیده شده و روح کلی این گفتمان همچون حمایت از فلسطین، روز قدس و ... با بی اعتنایی و عبور از آن مواجه شد.

2- مهار دالهای شناور درجامعه ایرانی و ارزانی داشتن مدلولهای خود بدان
در این استراتژی با توجه به نزاع انقلاب با رژیم شاهنشاهی تأکید شده بود، نیروی انقلاب توانست در تسابق بزرگ سیاسی، قدرت را از آن خود گرداند و استعداد و کارآمدی افزون تری در «مهاردالهای شناور» از خود نشان دهد. انقلاب گونه ساختن شرایط انتخاباتی و ایجاد آن توسط جریان سبز بارها در تبلیغات انتخاباتی مورد تأکید این جریان قرار گرفت و با ناکارآمد ساختن گفتمان موجود، وعده گفتمان حقیقی و رهایی بخش داده شد.

3- بهره جستن از میکرو فیزیک قدرت و میکرو پلتیک میلها(تقاضاها)
در این استراتژی تصریح شده بود، اپوزیسیون بر این عقیده شده است که تسخیر دژهای متعدد نظام جز با وارد کردن«سمت اصلی ضربه» به جانب هزاران مرکزکانون قدرت، در پایین و در سطح جامعه مدنی و نه یک «نقطه مرکزی» که قلب حاکمیت محسوب میشود، میسر نمی گردد. به یقین طرح مواردی همچون ایجاد شبکه های اجتماعی و کانون های آگاهی در جامعه و روشهایی تبلیغاتی همچون «هر فرد یک ستاد» در همین راستا قابل ارزیابی است. تأکید براینکه دیگر نمی توان رسالت پیشتاز بودن را برعهده یک نیرو و طبقه خاص اجتماعی قرار داد و باید به سوی تمامی صنوف و طیف ها رفت، برگردان این استراتژی در میان استراتژیست های سبز بود.

4- ایجاد زنجیره ای همگون از هویت های متمایز(ایجاد انتظامی در پراکندگی)
براساس این استراتژی، گفته شده بود اپوزیسیون به دنبال این است که چگونه می تواند در جامعه رسوخ و از همه زمینه های اعتراض در متنوع ترین اقشار جوانان، دانشجویان و زنان بهره برداری و به اصطلاح نارضایتی ها را فرموله کند.
این استراتژی که در حقیقت به دنبال متصل نمودن هویتهای متمایز همچون نخ تسبیح به یکدیگر تعریف شده بود، در حالی از سوی جریان سبز مورد تأکید قرار گرفت که در سند بدست آمده ازیکی ازمشاوران میر حسین موسوی، براستفاده از زمینه های اعتراض در اقشار مختلف تأکید شده بود. یا این که یکی از مشاوران موسوی در مصاحبه ای تصریح کرده بود، موسوی به عنوان اصلاح طلبی که دائم به اصول رجوع می کند می تواند هویت های مختلف اصلاح طلبان و اصولگرایان را به سوی خود جلب و جذب کند.

5- بهره جستن از خصلت جنبشی و نه سازمانی جامعه
تأکید بر به پایان رسیدن شکل های کلاسیک مبارزات سیاسی و توجه به شکل جدیدی از مبارزات، جان مایه این استراتژی برای اپوزیسیون بود.
پایان گروهک ها و نماینده شدن ها و رجوع به جنبش گرچه در این استراتژی مطرح شد اما به شکل دیگری توسط اصلاح طلبان در انتخابات دنبال شد. بروز دادن شکل جدیدی ازدسته های جمعی و تظاهرات درقالب جنبش و کارناوال و سازمان دادن نوعی مقاومت محلی در هریک از محلها و موضعهای قدرت حاکم، بخشی از تحرکات در ایام انتخاباتی بود که ظهور و بروز یافت.
6- بهره جستن از شیوه فعالیت شفاهی و علنی
اصلاح طلبان با تاسی به این استراتژی مورد توجه اپوزیسیون بر این باور بودند که شیوه فعالیت شفاهی به جای شیوه متمرکز و سازمانی به گونه ای است که به راحتی می تواند تبدیل به اشکال شورشی بشود و مرز بین شورش و کارناوال یک مرز عبور ناپذیر است.
نگاهی به برنامه های انتخاباتی میر حسین موسوی تحت عنوان «10 موج تا اوج» که یکی از مواردش بر اساس همین شیوه فعالیت در مراکز پر ازدحام انجام شد، گویای این بهره گیری می باشد.
اصلاح طلبان در حقیقت بر این باور بودند که «مبادله لفظی و شفاهی که هر شرکت کننده را در بیان، مناظره و دریافت مستقیم درگیر می سازد، هرکسی را در اشکال جدید بیانی و زبانی شرکت می دهد و گروه های ابتدایی را درچارچوب یک طرزتفکر متحد می سازد، چنین شورشی، در این مبادلات لفظی متعدد عمق می یابد، درآنها، هرکسی می تواند بازیگر و سخنگو باشد، کافی است زبان مشترک را بیاموزد و شایسته بازتولید گردد.
این اهمیت فرهنگ شفاهی، در نحوه انتشار اندیشه شورشی، نتایج فوری به دنبال دارد ... . پلیس هم نمی تواند به همین آسانی مانع هر ملاقات و هر مبادله لفظی شود ... نفس خصلت شفاهی در همان حال که امکان مداخله را از پلیس سلب میکند، مقاومت جنبش را تشدید می نماید و آن چه را که می توان یک نیروی پنهانی نامید، به آن ارزانی میدارد».
این شیوه که بی شک یادآور روشهای انقلابهای مخملین نیز می باشد، بوضوح درجریان انتخابات و حوادث بعد ازآن نیز مورد استفاده قرار گرفت. گروه های مختلف تحت عنوان اردوکشی خیابانی به صحنه آمده و براساس دستورالعمل 10 موج تا اوج درپارکها، ایستگاههای مترو، میادین اصلی شهر، چهارراهها و ... به گفت وگو و طرح شعارهایی برای بیان دیدگاههایی پرداختند که تنها صرف رقابت انتخاباتی نبود بلکه بسیاری از اصول را نادیده می انگاشت. این تمام ماجرا و موضوع نبود، طرح شایعات، تخریبها و قرارهای روزانه نیز از این طریق جاری می گشت.

7- بهره جستن از منطق تعیین چند جانبه
نظر به این استراتژی که اپوزیسیون با عبور از دوران منطق «جزمی» و «تک علیتی» درک جدیدی از مناسبات و ملاحظات جامعه بدست آورده، اصلاح طلبان درپرتو این نگرش، کوشیدند به بسیج علل و عوامل گوناگون و متنوع دست یازیده و انگیزه ها و انگیخته های مختلفی را به خدمت بگیرند.
بحث قومیت ها، زنان، حقوق بشر، اصناف، اقشار و ... و پرداختن به آنها از جمله این موارد درحوادث سال گذشته بوده و حتی هدف گذاری شده در سال جدید می باشد.

8- ساماندهی جنبش کارناوالیسم
گرچه برای اپوزیسیون تنها راه بسیج فراگیر توده ها طراحی و مهندسی یک جنبش کارناوالیستی عنوان شد لیکن اصلاح طلبان خود از این روش استفاده کردند. مدل آرمانی خود را نیز همان جنبش دانشجویان در سال 1968 در پاریس تعریف کردند. نگاهی به کارناوال های خیابانی، تظاهرات خیابانی، راهپیمایی سکوت و حتی خشونت هایی که در حوادث بعد ازانتخابات دنبال شد، براساس همین مدل بود. اصلاح طلبان معتقد بودند دراین کارناوالها هدف هیجان است و هر کس هر آن چه می تواند و میخواهد بر زبان آورده و حتی بر درو دیوار بنویسد. دانستن این که چه می نویسد مهم نیست، مهم یک لحظه آزادی و یک لحظه فضای عید است. مگر نه اینکه انتظار بچه ها هم از روزعید، خروج از سلسله مراتب والدین – بچه ها می باشد؟

9- طرح رادیکال دموکراسی
این روش مورد تأکید برای اپوزیسیون مبتنی بر تحقق جامعه ایده آل با سهیم شدن گروهها و اقشار مختلف اجتماعی گوناگون در تدبیر جنبش بود. برهمین اساس طرح بازکردن درهای ستاد برروی برخی گروهها با نحله های کاملا متضاد با اصول نظام مورد توجه قرار گرفت. چرا که اینان معتقد بودند دریک رابطه عرضی میان گروه هایی با دامنه ای از لیبرالها و چپ های سنتی می توان دولت فاقد قدرت مرکزی و فاقد سلسله مراتب طولی قدرت را بنیان گذاشت.

10- تأکید بر زندگی روزمره
طرح شعارهای دور و مبتنی بر آرمان گرایی غلیظ بارها موجب شد استراتژی پیشنهادی برای گروههای اپوزیسیون مبتنی بر تأکید بر زندگی روزمره طراحی شود. جریان سبز در طول فعالیت خود نیز با تأسی به این روش، شعارهای معطوف به آینده طول و دراز و وعده های ناظربه آینده را کنار گذاشت و با تأکید براینکه آینده ناممکن دولت موجود ره به جایی نمی برد، تغییر با انتخاب دیگر را به عنوان یک عامل در دسترس مطرح کرد. چرا که باور آنان اینچنین بود که بسیاری از مردم در شرایط کنونی «دمی خوش بودن درحال را» به «دیری خوش بودن درآینده» ترجیح می دهند و مشتاق سر و سامان دادن و مدیریت صحیح زندگی روزمره خود هستند تا دلمشغول فردای نامعلوم خود.
در دوران اغتشاشات نیز از همین روش بهره گیری شد و با عنوان رسیدن به اهداف مناسبتهای مختلف به دعوت برای تجمع و راهپیمایی آلوده شد.

11- ایجاد انجمن ها و احزاب اپوزیسیون مشرب مجازی
با توجه به روی آوردن اپوزیسیون به حوزه فضای سایبر، اطلاع رسانی بدون مزاحمت و اطلاع گیری بدون مانع، جریان اصلاح طلب نیز این شیوه را مورد تأکید خود قرار داد.
در حقیقت پدیده جهانی شدن یا جهانی سازی این امکان را به این گروهها داد که حصارهای کنترلی ـ نظارتی را دورزده و با ایجاد انجمن ها ومشارکت های مجازی و وارد کردن آنان به شبکه ارتباطات سیال، سریع و انبوه، به اهداف سیاسی خود جامه عمل بپوشانند.
در حقیقت گروههای سازمان یافته در درون اصلاح طلبان با دامنه ای از افراد درداخل و خارج از کشور همچون سایت های انتخاباتی و حمایتی و گروههایی مانند یاری نیوز از نقاط مختلف تنها با یک کامپیوتر و مودم و یک خط تلفن سایتهای مختلفی را به روز کرده و قرارها و اطلاع رسانی ها را در داخل شبکه های اجتماعی مجازی سامان دادند. به ویژه در ایام انتخابات و حوادث بعد ازآن به جنگ سایبری علیه نظام و انقلاب پرداختند.
در حقیقت این جریان خشونت را در ساختار اجتماعی – مجازی پخش کرده و به یک جنگ پارتیزانی – سایبری دست یازید.

12- اعمال هژمونی از طریق جامعه مدنی
یکی از مواردی که طی سالیان گذشته بارها روی آن تأکید شد، بحث جامعه مدنی بود. در این بحث تأکید به ظاهر از انتقال نیروها، توان ها، مقدورات و سرمایه ها از سیاست به فرهنگ و از سازماندهی سیاسی به تشکل های اجتماعی و فرهنگی بود. به واقع اعمال سروری(هژمونی و سلطه) قرار بود از مجاری فرهنگی و اجتماعی صورت گیرد. تأکید به راهکار جدید اپوزیسیون درحالی در این زمینه صورت گرفت که دردولت اصلاحات توجه به تشکلهای مردم نهاد برای شکل دهی به این جامعه در دستور کار قرار گرفت و تنها سه بخش دردولت اصلاحات یعنی سازمان ملی جوانان، وزارت ارشاد و وزارت کشور متولی این مساله بودند اما آنچه موضوع را در شرایط و توجه خاصی قرار می دهد نوع نگاهی بود که کشورهای غربی و حتی برخی بازیگران سیاسی به این موضوع داشتند.
بنیاد سوروس به عنوان یکی از موسسات برانداز در این زمینه معتقد بود برای پیاده کردن آن، فلسفه جامعه باز و حرکت کردن آن جامعه یا جامعه ای به سمت جامعه باز، این است که بین حاکمیت و ملت شکاف ایجاد بشود و از طریق این شکاف آن قسمتهای جامعه مدنی که برمبنای جامعه باز شکل گرفته و توانمند شده، روی آن حاکمیت به منظور تغییر رفتارش فشار اعمال کند.
در حقیقت NGOها که در دولت اصلاحات شکل گرفت، گرچه طرحی به ظاهر برای مشارکت دادن مردم در تصمیمات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بود اما به دلیل نگاه برخی جریانهای سیاسی برای استفاده      ازآن جهت پروژه سیاسی و نیز ورود برخی از کشورها و موسسات غربی شکل دیگری یافت و در حقیقت تلاش پنهانی شد برای تغییر باورها، نگاهها و ارزش ها. در این میان استفاده از این راهکار توسط اپوزیسیون و همراهی برخی جریان های داخلی طی سالیان گذشته که نمود آن دراتفاقات سال گذشته بود را می بتوان در هفت لایه مشاهد کرد:
1- شناسایی و جذب نخبگان
2- شبکه سازی و نهادسازی با هدف وصل کردن نخبگان با تودهها
3- شکل دهی کارگاههای آموزشی
4- تلاش برای مشروعیت زدایی، اعتبار زدایی و اعتماد زدایی از ارکان مختلف نظام
5- دوقطبی ساختن جامعه
6- تاثیر گذاری برانتخابات
7- نافرمانی مدنی
بی گمان نگاهی به حوادث سالیان گذشته و رفت و آمدهای برخی اصلاح طلبان در قالب گروههای اعزامی به برخی کشورها، دریافت برخی وجوه از موسسات خارجی و نزدیک شدن آن به رقابت های انتخاباتی و حوادث حین و بعد آن، بیانگر چگونگی استفاده از این راهبرد توسط جریان پنهان در پشت تحرکات سبزهاست.
13- مصادره گفتمانی – شخصیتی
با نگاهی به این توصیه برای اپوزیسیون و تلاش جریان سبز در ایام انتخابات بوضوح در می یابیم که این جریان چگونه خود از این روش در رقابت های انتخابات سود جست. در حالی که دردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، گفتمان در دسترس و موجود، گفتمان انقلاب و عدالت بود، جریان مقابل با توجه به استیلای گفتمان موجود و نظر به این که یک نوع عقب ماندگی در طرح آن را داشت به شیوه مصادره گفتمان موجود و انتساب پی گیری آن به شخصیتی جز رئیس جمهور نهم پرداخت. به این شکل که گفتمان طرح شده توسط رئیس نهم تقلبی وگفتن آن توسط میرحسین موسوی با عنوان«نخست وزیر امام» گفتمان اصیل طرح شد، مسأله ای که گرچه در ایام انتخابات خیلی سریع با توجه به حجم نیروهای متضاد درستاد وی با افول روبرو شد اما در حوادث بعد از انتخابات، وی با مصادره برخی از فرمایشات بنیانگذار جمهوری اسلامی، سعی در موجه جلوه دادن تحرکات خود علیه اندیشه و نظام به یادگار گذاشته ایشان پرداخت.

14- پروراندن روشنفکران خاص
این روش مورد تأکید برای اپوزیسیون در ایام انتخابات دهم بوضوح مورد توجه جریان سبز قرار گرفت. هدف از این شیوه نیز آن بود که این روشنفکران با مشخصه ای که دارند، ضمن بهره وری از تخصص خویش در یک عرصه علمی و فرهنگی و نقد ریزبدنه های اصلی و مقوم هر نظام، به مقابله با روشنفکران جریان مقابل بپردازند. دراین زمینه به صحنه آوردن زهرا رهنورد و اظهارات وی در زمینه زنان و شخص میرحسین موسوی و سایر روشنفکران درحوزه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی در همین چارچوب قابل ارزیابی است.

15- مبارزه محلی
شاید بتوان گفت، این روش بیش از شیوه های دیگر، طراحی دقیق تر و گسترده تری را توسط تدبیرگران و مشاوران کاندیدای اصلاح طلبان در سال 88 به منصه ظهور رساند. در این روش دو بینش حاکم بود. بینش اول مبارزه و مقابله با قدرت حاکم در محل اعمال قدرت بود. توجه به NGOها به عنوان ابزاری که می توانست در ارتباط با خانواده، مدرسه، مسجد و ... باشد، تولید «معنی »، «جهت دهی» و «ارزشگذاری» برای برانگیختن مورد توجه قرار گرفت و سعی شد استراتژی فتح قدرت از کارزار اجتماعی و جامعه مدنی عملیاتی شود. تلاش برای بهره گیری از ظرفیت های صنوف مختلف و ناراضی در همین چارچوب مورد بحث قرار گرفت. دراین میان نوع نفوذ برخی گروههای اپوزیسیونی که در ستاد انتخاباتی اصلاح طلبان داشتند و پایگاه هایی در برخی صنوف ایجاد کرده بودند، وضعیت وتوصیه به این شیوه را روشن تر میسازد.
ازدیگر سو اما فعال ساختن کمیته برخی گروه های اقلیت در جامعه و در تضاد با قانون اساسی و چارچوب های ارزشی جامعه در ستاد اصلاح طلبان همچون بهائی ها نوع بینش دوم در این شیوه را برای ما روشن می سازد: «مبارزه محلی به بهانه دفاع از هرگونه اقلیت محلی» بینش دوم بود. چرا که این جریان معتقد بود برای فربه ساختن دایره حامیانش باید با همه گروهها و حتی اقلیت هایی که دارای ارتباط بیرونی بودند در ارتباط بوده و آنچه را که جنبش می خواندند با حضور آنان به عنوان تلاش برای تغییر وضعیت آنان رقم بزنند. به بیان دیگر منظوراز اقلیتها فقط اقلیتهای قومی، نژادی و مذهبی نبود بلکه فراتر از آن شامل گروههای ویژه متمایز از اکثریت جامعه بود. این جریان بر این باوراست که صحبتها از این اقلیتها در حقیقت یک تضمین برای گرفتن آرای آنها به بهانه حفاظت از منافع آنان بود. نگاهی به سند کشف شده از دفتر یکی از مشاوران کاندیدای اصلاح طلبان گویای دقیق تری نسبت به تلاشها در این زمینه است. آن جا که گفته می شود، «نباید جنبش را در یک فضای گفتمانی و ایدئولوژیک خاص و واحد، محدود و محصور کرد»، «نباید فعالیتهای آتی جنبش را در چارچوب تفسیرهای رسمی از دین محدود و تفسیر کرد» و ...

16- حاد کردن خصلتهای اعتراضی
این روش که در حقیقت تلاشی است برای ایجاد بحران و آشوب در جامعه، به کرات توسط جریان سبز دنبال شد. روشی که به تعبیر دیگر به دنبال سیاسی ساختن آسیب ها و اعتراض های اجتماعی و اقتصادی بود. با توجه به مطالب گفته شده، می توان نتیجه گیری کرد، اصلاح طلبان در چند سال گذشته درمرکز تحقیقات استراتژیک به دنبال پی گیری چه اهدافی بودند:
1- شیوه های لیبرالیستی در مرکز تحقیقات استراتژیک دوره موسوی خوئینی ها و شیوه های پست مدرنیستی و رجوع به تفکرات چپ نو
2- پیاده سازی پروژه سیاسی برای کسب قدرت از منظر آسیب های اجتماعی
2- عملیاتی ساختن تز«انقلاب در انقلاب» با روشهای کاریکاتوریزه شده از انقلاب اسلامی
4- هدف قرار دادن راس نظام اسلامی با تحلیل در چارچوبهای وارداتی همچون نظریه های تورن و هابرماس و شکل ابداعی خود یعنی جامعه مخروطی
5- تقسیم بندی غیر محسوس حکمرانی به دو شیوه ارسطویی و افلاطونی و تأکید بر حکمرانی ارسطویی به عنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر. در حقیقت اگر مدل افلاطونی راحرکت جامعه به سوی خیر مطلوب بدانیم و وظیفه حاکمیت را تحصیل خیرغایی تا حد ممکن؛ روش ارسطویی حکمرانی را پذیرش وضع موجود عنوان میکند و بنا را بر پذیرفتن آنچه هست. در این مرام دیگر خیرمطلوب بنا بروضع موجود به کنار گذاشته می شود و ...
داستان اصلاح طلبان و تئوری پردازی هایشان گرچه دردرون حاکمیت پایان یافته است اما قرینه ها و اخبار، ادامه و استمرار تئوریهای آنان را در مرکزی دیگر و درجایی که ریاستش روزگاری اصلاح طلبان را برای در حاشیه ماندن به اتاق فکر می فرستاد، درحال رقم زدن است. آیا داستان مرکز این بار به یک مصلحت می رسد؟

منبع:ویژه نامه«پتک جمهوریت» روزنامه «جوان»




:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 618
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 22 تير 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: